آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

کلـّه فرفره مـــــَـن

 
 
qza7isdxmq3wsam01m1i.jpg
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


عشق فراموش نمی شهــ .

 

  دست ِ مهربان ِ کودکی او را به آغوش خاک سپرد

و خاک ، سخاوتمندانه او را پذیرفت .

آسمان ، قطره های ِ زندگی را به او هدیه داد ، جوانه زد !

با شوق و اضطراب سر از خاک بیرون زد و به دنیا سلام داد .

خورشید به او خندید و انوار ِ طلایی خویش را به او بخشید ، رشد کرد .

باد ، بوی ِ بهار را برایش آورد ، عاشق شد !

شكوفه هایش مثل ِ فرشته های ِ کوچک ، بر شاخه هایش نشستند .

زندگی را حس کرد ...

خورشید خندید  ،

شكوفه ها آرام آرام میوه شدند ،

بالغ شد !

هر بهار و پاییز که می گذشت ، بیشتر به خورشید نزدیک تر می شد ،

شاخه هایش معمولا در فصل ِ میوه به زمین نزدیک تر می شد و فروتنی آموخت .

هر روز برایش از نو شروع می شد ،

او به خاک و آب و خورشيد و باد سلام می کرد و از همه جای دنیا با آنها حرف می زد !

یکی از روزهای ِ زندگی ، دختری با وقار از آن کنار ها می گذشت ،

نگاه  ِ مهربانی به درخت انداخت و برقی در چشمانش درخشید !

نزديك تر رفت و شاخه ی ِ درخت را بوسید ...

درخت برای ِ تشكر یکی از میوه هایش را به او داد و در دل ،

گفت: "به یاد کودکی که روزی مرا به زمین سپرد ! "

دخترک هدیه ی ِ درخت را با عشق پذیرفت

و دانه اش را کنار ِ همان درخت درون خاک پنهان کرد و با خود

گفت:" به یاد دانه ای که سالها پیش همین جا کاشتم."

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


باز تو ، تنها دلیل ِ بودنم

 

اکنون کجایی ای خود ِ دیگر ِ من !؟

آیا در این سکوت ِ شب بیداری ؟!

بگذار نسیم ِ پاک ، تپش و مهربانی قلبم را به تو برساند .

آیا چهره ام را به یاد می آوری !؟

آن تصویر ، مشتاق تر از خود ِ من نیست ...

کجایی ای محبوب ِ من!

آیا نجوای ِ مرا از آن سوی ِ اقیانوس ها می شنوی ؟!

آیا نیاز ِ مرا می فهی !؟

آیا بار ِ سنگین ِ درد ِ مرا دیده ای ؟!

آیا هیچ روحی در هوا نیست که

نفس ِ این من ِ در حال ِ مرگ را ،  به تو برساند !؟

آیا هیچ تکلمی بین فرشتگان نیست که شکایت مرا برساند ؟!

کجایی ای ستاره ی ِ زیبای ِ من !؟

لبخندی در فضا بزن که خواهد رسید و مرا جانی دوباره خواهد داد !

آه ...

چه بزرگ است عشق!

و چه بی مقدارم من ...!

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


امیدوآر نوشت *:)

 

 
نیمکت با هم بودنمان تنهاست !
 
من دل ِ نشستن ندارم ،

تو ، دلیل نشستنم باش ...

 

خطی کشید روی تمام ِ سوال ها

تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها

خطی کشید روی تساوی ِ عقل و عشق

خطی دگر به قائده ها و مثال ها

خطی دگر کشید به قانون ِ خویشتن

قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید

خطی به روی دفتر ِ خط ها و خال ها

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد :

" با عشق ممکن است تمام محال ها *:) ..."

 

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


نیمـــآ یوشیـــج نوشت !

 
تو را من چشم در راهم شباهنگام ،

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی ،

وزآن دل خستگانت راست اندوهی فراهم ،

تو را من چشم در راهم ...

شباهنگام ، در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه ،

من از یادت نمی کاهم .

تو را من چشم در راهم  ...

+ برهآن ِ خلف نوشت : فعلا که من تو را چشم در راه ِ مدرسه ام *:)

بس که صبح ها ، نگاه اتوبوس ها میکنم چشام درد میگیره ،

که همین جا از همکار ِ عزیزم ملیکای ِدیکتاتورم هم کمال ِ تشکر رو دارم ،

ایشا... تو عروسیش باهم جبران میکنیم ! خخخخخ

ظهرها هم بس که کلاس دینی و فیزیک رو میپیچونم تا ببینم هستی یا نه ،

فک کنم دیگه راهم ندن سر ِ کلاس ! *:)

ولی فدای ِ یه تار ِ موی ِ گنیدیده ی فر خورده ات *:) خخخخ

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


شبـــآن هنگآم .

 

مرا تو بی سببی نیستی

به راستی بیت کدام قصیده ای،ای غزل !؟

ستاره باران ِ جواب ِ کدام سلامی به آفتاب

ز دریچه ی ِ تاریک !؟

کلام ، از نگاه ِتو شکل می بندد

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی !؟

پس پشت ِ مردمکانت ،

فریاد ِ کدام زندانی است ،

که آزادی را ،

به لبان ِ گل ِ سرخی پرتاب می کند !؟  

نگاه ، از صدای ِ تو ایمن می شود ،

     چه مومنانه مرا آواز می کنی!

و دلت ، کبوتر ِ آشتی است ،

در خون تپیده به بام ِ تلخ ِ روزگآر

 با این همه ،

چه بالا ، چه بلند

پرواز می کنی ...!

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


شبروی ِ بهـــآر

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز ِمیلاد ِ اقاقی ها را ، جشن می گیرد !

و بهـــآر :

روی ِ هر شاخه ، کنار ِ هر برگ ،

شمع روشن کرده است !

همه ی ِ چلچله ها برگشتند ،

و طراوت را فریاد زدند ،

کوچه یک پارچه آواز شده است !

و درخت ِ گیلاس :

هدیه ی ِ جشن ِ اقاقی ها را ،

گل به دامن کرده است !

باز کن پنجره ها را ای دوست ،

هیچ یادت هست ،

که زمین را عطشی وحشی سوخت !؟

برگ ها پژمردند ؟!

تشنگی با جگر خاک چه کرد !؟

هیچ یادت هست ،

توی ِ تاریکی ِ شبهای ِ بلند ،

سیلی ِ سرما ، با تاک چه کرد ؟!

با سر و سینه ی ِ گلهای ِ سپید ،

نیمه شب ، باد ِ غضبناک چه کرد !؟

هیچ یادت هست ؟!؟!

حالیا معجزه ی ِ عشق را باور کن!

و سخاوت را در چشم ِ چمنزار ببین!

و محبت را در روح ِ نسیم ،

که در این کوچه ی ِ تنگ ،

با همین دست ِ تهی ،

روز ِ میلاد ِ اقاقی ها را جشن می گیرد !

خاک ، جان یافته است .

تو چرا سنگ شدی !؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟!

باز کن پنجره را ،

و بهـــــآر را باور کن ...

# برهآن ِ خلف نوشت : فقط پـــآدشآه ِ فصل ها : پـــــــــآییز *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


دیــــدآر

 

لحظه دیدار نزدیک ست

باز من دیوانه ام ، مستم

باز می لرزد دلم ، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم !

های ! نخراشی به غفلت

گونه ام را ، تیــغ  ...

های! نپریشی صفای ِ زلفکم را ،دست ،

و آبرویــم را نریزی دل!

ای نخورده مست ،

لحظه دیدار نزدیک است ...

 * ذوق مرگی نوشت : ترم دیگه مدیر کانون راضی شد ساعت 15:30 کلاس باشه !

این یعنی خوشبختی ، که همش لطف ِ خداست *:)

انگار دنیا رو بهم دادن ، باز هم می تونم ببینمت و عطرت رو نفس بکشم *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


خط ّ تیــــــره

 

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟!

چگونه از ته یک چاه ماه بردارم !؟

چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم ؟!

چه فرق دارد سپید بردارم یاسیاه بردارم !؟

همیشه دلخوشی ام بوده بعد ِ هر بازی ،

یکی ، دو مهره ، به عمد اشتباه بردارم ،

که تو برنده شوی و از شکوه ِ خنده ی ِ تو ،

برای ِ دلهره ام ، سرپناه بردارم ...

به لطف ِ فاصله ها ، عشق ، پاک می ماند !

مخواه فاصله ها را ، مخواه بردارم ...

 

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


"سهــــرآب " شاعر ِ محبوب ِ زندگی ِ من *:)

 

   چرا گرفته دلت ؟! مثل آن که تنهایی ،

چه قدر هم تنها!

خیال می کنم ،

دچار ِ آن رگ ِ پنهان ِ رنگهـــآ هستی ...

خوشا به حال ِ گیاهان که عاشق ِ نورند ،

و دست ِ منبسط ِ نور ، روی شانه ی ِ آن هاست .

 

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ناگهـــــآن

 

حرف های ِ مـــــآ هنوز ناتمام ...

تا نگاه می کنی ،

 وقت رفتن است !

باز هم همان حکایت ِ همیشگی !

پیش از آن که با خبر شوی ،

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود .

آی ...

ای دریغ و حسرت ِ همیشگی !

ناگهان ، چه قدر زود ، دیر می شود .

                                    

رفتم زیر بارون واسه همه از جمله خودم و فرفره مو دعا کردم میگن زیر بارون دعا برآورده میشه *:)

http://s2.picofile.com/file/7895424408/jar_of_hearts.png

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


کـــآتالیزور امید ...

 

در این بیشه زار ِ خزان زده ،

شاید :

گلی بروید ،

شبیه آن چه در بهار بوئیدیم !

پس به نام زندگی

  هرگز مگو هرگز

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ســیــب ِ سُرخ ِ حیــــآطـ

 

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد : 

چه سیب های قشنگی !

قشنگ یعنی چه ؟

قشنگ یعنی :

تعبیر عاشقانه اشکال .

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


ســـهــرآب شآعر محبوب ِ زندگی ِ من .

 

زندگی : راز بزرگی است که در ما جاریست .

زندگی : فاصله آمدن و رفتن ماست .

رود دنیا جاریست .

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ؟ هیچ .

زندگی : وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند .

شاید این حسرت بیهوده که بردل داری ، شعله گرمی امید تو را خواهد کشت !

زندگی : درک همین اکنون است .

زندگی : شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد .

تو نه در دیروزی و نه در فردایی !

ظرف امروز پر از بودن ِ توست .

شاید این خنده که امروز دریغش کردی ، آخرین فرصت همراهی با امید است .

زندگی : یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند .

زندگی :سبز ترین آیه در اندیشه برگ !

زندگی : خاطره دریای یک قطره در آرامش رود.

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : تکثیری نوشت !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |